ای نشسته درخیال من، فراموشم مكن
با فراموشی و تنهایی، هم آغوشم مكن
زندگانی می كنم چون شعله با خود سوختن
زنده ام با سوز و ساز خویش، خاموشم مكن
می تراود تا شراب بوسه از جام لبت
از شراب تلخ تنهایی قدح نوشم مكن
دودم و از شعله دارم دامنی رنگین به بار
این شرر از من مگیر از نو سیاه پوشم مكن
چون صبا در جستجو خود به هر سویم مكش
همچو گیسوی سیاهت خانه بر دوشم مكن
این دل درد آشنا را در شرار غم بسوز
هر چه می خواهی بكن اما فراموشم مكن
127074 بازدید
43 بازدید امروز
29 بازدید دیروز
148 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian